loading...
وبلاگ خاطرات خون آشام
لینک های محبوب !

دانلود سریال خاطرات خون آشام | فصل 4 قسمت 22 اضافه شد !

جدیدترین اخبار سریال ها و فیلم ها در صفحه ی ما در فیسبوک !


برای دانلود سریال ، زیرنویس ، عکس و ... صفحه ی فیسبوک ما را لایک کنید !


تا جدیدترین ها را داشته باشید ...


آدرس ها :


WWW.FACEBOOK.COM/PERSIANTV98


WWW.FACEBOOK.COM/TVDPERSIAN


WWW.FACEBOOK.COM/IANPERSIANFANS


سایت های دیگر ما !

امیر بازدید : 787 دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

در این سری کتاب ها استفن دارای شخصیتی مثبت است. او همچنین همواره سعی میکند انسان دوستانه زندگی کند و فقط از خون حیوانات تغذیه کند.برادر استفن؛دیمن که توسط برادرش استفن خون اشام شده است برخلاف استفنعلاقهٔ زیادی به عمل به غریزه خود (کشتن و تغذیه از خون انسانها) دارد و از زمانی که به واسطهٔ برادرش استفن به یک خون آشام تبدیل شده؛ هدف خود را در زندگی عذاب دادن مردم جهان و به خصوص اذیت کردن برادرش قرارداده است.

انچه می خوانید مصاحبه ای است که خانم اسمیت در برنامه رادیویی ساعت نویسنده در سال 2009 با متیو پیترسون داشتند:
متیو پیترسون:مهمان بعدی من خانم ال جی اسمیت،نویسنده پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز ونویسنده کتاب های nigh world*Dark visionو vampirediary هستند که الان بصورت یک سریال تلویزیونی دراومده .خب؛لیزا از اینکه امروز اینجا اومدی ازت ممنونم.
ال جی اسمیت:از اینکه اینجا هستم خوشحالم؛ممنونم ،مت.
متیو پیترسون:حالا،برگردیم به سال 1991،وقتی که قبل از اینکه twilight بیرون بیاد،شما یک سری را شروع کردیدکه در اون یه دختر دبیرستانی میفهمه که دوست پسرش یه خوناشامه.
ال جی اسمیت:درسته.

متیو پیترسون:الان تقریبا بعد از دو دهه از سال انتشار ،سری خاطرات خوناشام یه سریاله و باید بگم که واقعا یه برگشتی پیدا کرده،راستش همه ما درباره ی اون خوابی که استفنی مه یر دیده بود وخب...Twilight بهش الهام شده بود شنیدیم..!
ال جی اسمیت : *(خنده)جدا،من این رو نشنیده بودم.
متیو پیترسون:اوه؛نشنیده بودی؟اره..اون یه خوابی دید و..."من فکرمیکنم میخوام یک کتاب خون اشامی بنویسم"!حالا بگو ببینم محرکی که به تو توی ایده ی نوشتن کمک کرد تا خاطرات خون اشام رو بنویسی چی بود؟
ال جی اسمیت:من یه سری تماس از کسایی داشتم و اونا میخواستن تا یه سه گانه خون اشامی نوشته بشه و گفتن که از من میخوان تا ظرف نه ماه؛سه کتاب درباره خون اشام ها بنویسم.و خب،ایده اصلی این بود که دو تا برادر هستن که هر دو عاشق یه دختر هستن:یه برادر خوب و یه برادر بد .و خب؛من یک جورایی برادر بده رو بیشتر دوست دارم؛اسمش Damon هست و یکی از شخصیت مورد علاقه ام هست که روش کار میکنم و به همین خاطر این کتاب ها اونجوری که مردم انتظارش رو دارن نیست ولی بنظر میاد که مردم نتیجه کارم رو دوست داشته باشن و منم شکایتی ندارم!
متیو پیترسون:بله,خب؛پس تو سه تا کتاب رو توی... نه ماه نوشتی؟
ال جی اسمیت:دقیقا!
متیو پیترسون : * (خنده)
ال جی اسمیت:من کار دیگه ای بجز نوشتن نمیکردم،و خب الانم کار زیادی بجز نوشتن انجام نمیدم!
متیو پیترسون:درسته؛خب.اینجا یه چیزی هست؛میدونی که به اندازه ده سال فاصله بین نوشتن کتاب ها افتاده.توی این مدت چه اتفاقی افتاده بود؟دلیل این فاصله زمانی چیه؟

ال جی اسمیت:این یه مشکل جدیه خانوادگی بود.برادر شوهرم مشکلات پزشکی جدی داشت که واقعا بگم که امکان زنده موندن براش نبود و بعدش هم متاسفانه مادرم ازسرطان ریه فوت کرد.بنابراین،توی این ده سال،قوه ی تخیلم موتورش خاموش بود ومی تونید تصورش رو بکنید که این چه رنجی رو برای یه نویسنده به همراه میاره.من توی اون مدت واقعا میخواستم که بنویسم و سعیم رو هم میکردم ؛ولی نمیتونستم.
متیو پیترسون: که اینطور پس چی کمکت کرد که از اون وضعیت خارج شی؟
ال جی اسمیت:خب،من اون رو صدا میزدم......من قبل از مرگ مادرم،وجود خدارو قبول نداشتم.بعد از اینکه مادرم فوت کرد،شروع کردم یکسری شعر درباره مادرم نوشتم و بعد شروع کردم داستان های کوتاه نوشتن و بعدش هم رمان.بنابراین،من همیشه صداش میکردم؛مادرم رو؛ که مثل فرشته نگهبان برای من میمونه و یکجورایی برگشته و مراقب منه.
متیو پیترسون: هممم؛که اینطور.بنابراین اون شعرها به تو کمک کرد تا ازاون رکود بیرون بیای و کم کم شروع به نوشتن کنی.
ال جی اسمیت:اره؛من واقعا احساس میکنم که این مادرم بود که اینکار روکرد.اون برگشت و مثل یه فرشته روی شونه ام نشست و گفت:"درسته؛تو میتونی دوباره بنویسی" و من حتی حضورش رو هم احساس کردم.که یک جورایی عجیبه چون من ادم خیلی منطقی هستم.
متیو پیترسون:بسیارخب؛پس این قضیه برای خودش یه ماجرا داره .خب؛همون جور که گفتم،خاطرات خون اشام برگشته . سالهای زیادی بدون انتشار بودولی الان ما کتاب های جدیدی داریم ! یه سریالم هست و اینم باید بگم که من خودم این سریال رو نگاه میکنم.(خنده)
ال جی اسمیت: *(خنده)*
متیو پیترسون:و من مطمئنم که اون ها از سری کتاب ها منحرف شدن..
ال جی اسمیت:اون ها توی یه سری چیز ها از کتاب فاصله گرفتن ولی من فکرمیکنم که با وجود این یک کار با شکوه*انجام دادن .من از اینکه این "کوین ویلیامسون" بود که این کار روانجام میداد خیلی هیجان زده بودم میدونید که، این خیلی هیجان انگیزه که کسیکه Dawson’s Creek رو انجام داده رو در حال کار روی کتابم ببینم.


متیو پیترسون:اره درسته.اولین عکس العملت وقتی که فهمیدی که میخوان از روی کتابت یک سریال تلویزیونی درست کنن چی بود؟
ال جی اسمیت:خب البته من مرحله به مرحله در جریان قرار میگرفتم.اولش شنیدم که ممکنه که بخوان اینکار رو بکنن ودارن* روش فکر میکنن پس توی هر مرحله من به خودم میگفتم"اروم باش خودت را کنترل کن؛اروم باش امکان داره که اصلا انتخابش نکنن"! و وقتی که اونها به من گفتن که میخوان یه فصل کامل ازسریال بسازند اونوقت بود که به خودم اجازه دادم بگم:"اررره!"
متیو پیترسون:اها و ممکنه فصل های دیگه ای هم در کار باشه کی میدونه.
ال جی اسمیت:درسته.خب ما امتیاز های واقعا بالایی گرفتیم.این سری پربیننده ترین برنامه بین بچه ها و نوجوان ها توی تمام شبکه هادرپنجشنبه شب هاست پس کار خیلی خوب پیش میره. بنابراین من هم خوشحالم.
متیو پیترسون:خب؛اون ها سریال Smallville روانداختن یه شب دیگه،فکر میکنم قبلش Smallville پنجشنبه ها بود.
ال جی اسمیت: واقعا؟که اینطور. اخه من تلویزیون نگاه نمیکنم. فکر میکنم باید برای این قضیه یه تلویزیون بخرم.!
متیو پیترسون:این رو شنیده بودم!شنیده بودم که تلویزیونت دوشاخه یا یه همچین چیزی نداره!..(خنده)
ال جی اسمیت:نه.راستش من دیگه باید یه تلویزیون بخرم و کابلش رو بگیرمو یکی رو بیارم تا برام روشنش کنه و ..از اینجور چیزا.
متیو اسمیت:اره بهش بگو"فقط بذارش روی اون کانال و بعدش تمام کاری که من باید بکنم اینه که پنج شنبه ها روشنش کنم"به ما یکم درباره کتاب های قدیمی خاطرات خون اشام بگو و بعدش هم برای ما یکمی از کتاب های جدیدی که داری مینویسی توضیح بده.
ال جی اسمیت:کتاب های قبلی عمدتا درباره ی النا یه دختر شجاع و بلوندبود.من واقعا مطمئن نیستم که چرا توی سریال النا رو به یه شخصیت سبزه تغییر دادن ولی شاید بخاطر این بود که بهترین بازیگری که تونستن پیدا کنند همین بازیگر بوده.
متیو اسمیت:درسته.
ال جی اسمیت:و درباره ی النا باید بگم،یه دختر نوجوان،کاملا عادی،که عاشق پسری میشه که بعدا میفهمه یک خوناشامه.و مهمتر اینکه،یکسری حوادث بد در سراسرشهر ؛که شهر کوچکی هم هست اتفاق میافته.و النا یکمی از اینکه امکان داره دوست پسرش مسبب اون اتفاق ها باشه وحشت زده است ولی اینجور به نظر میاد که اون ها رو برادردوست پسر النا انجام داده.برادری که نه النا میشناسه نه دوست پسر النا به اینکه برادری داره اشاره میکنه.
ال جی اسمیت:النا یکجورایی مثل یکی از اجدادش کاترینا که درست شبیه هم هستند و من توی کتاب های جلوتر یکمی روش مانور میدم،میخواد که هر دوی پسر ها (دیمنو استفان )رو برای خودش نگه داره.درسته که النا چیزای زیادی رو یادمیگیره ولی خب هنوز همون الناست و واقعا نمیتونه دلیل اینکه تک همسری برای زن ها صدق میکنه ولی برای مرد ها نه رو درک کنه...(خنده)
متیو پیترسون:برای ..مردها؟..درسته..(خنده)
ال جی اسمیت:برادر دوست پسر النا، Damon،پسر سر به زیری نیست!اون ازاونجور ادم های خودسره،گستاخه،مغروره،..ام.. واقعا نمیدونم که همه ی اون کلمه هاییکه بهش میخورن رو میتونم اینجا توی رادیو بگم یا نه..(خنده)
ال جی اسمیت:اون یه نگاه پیچیده به همه چی داره و یکی از چیز هایی هم که میخواد،النا هست که این موضوع کتاب های قبلیه.اون تلاش زیادی میکنه تا النا رو که با اون و استفان به قدر کافی رابطه داره رو بدست بیاره گرچه استفان این رابطه رو به عنوان یه کار عاشقانه انجام میده.تااینکه ماشین النا از یه پل سقوط میکنه و میافته توی اب،و ...تا اینکه النا خودش هم یه خون اشام میشه.

متیو پیترسون:همم؛پس دیمن و استفان،رابطه خاص خودشون رو دارند.دیمن میخواد استفان رو بکشه ولی یکجورایی..با این وجود استفان هنوز برادرشه و دیمن هنوزمیخواد که استفان زنده باشه؟
ال جی اسمیت:این موضوع *و اینکه دیمن و استفان به النا قول دادن تا مواظب همدیگه باشند.چیزی که درباره ی دیمن صدق میکنه اینه که یه جنتلمنه ؛یه جنتلمن مال زمان جنگ های داخلیه (امریکا) و هرگز زیر حرفهاش نمیزنه.
متیو پیترسون:درسته.
ال جی اسمیت:پس اگه بتونید وادارش کنید که بگه که شما رو گازنمیگیره..در امانید.
متیو اسمیت:اره خب این عالیه ..در امانید..(خنده)..
ال جی اسمیت:و این داستانه رستگاریه یه دختره خود خواه و اجتماعیه که یادمیگیره اون مرکز جهان نیست و همه چیز دوراون نمیچرخه؛و متوجه میشه که مردم دیگه اهمیت بیشتری نسبت به خودش دارند...واین داستان رستگاری پسرهای داستانم هست؛مخصوصا برای دیمن ،که در اخر خودش رو بین دو تاانتخاب پیدا میکنه .یکی اینکه کنار النا بمونه یا اینکه با یک تبه کاربزرگتر بره ودر نهایت زنده بمونه.
متیو پیترسون:بنابراین به نظر میاد ما اینجا یه مثلث عشقی داشته باشیم.
ال جی اسمیت:به نظر نمیاد این واقعا یه مثلث عشقیه! چون در کتاب های اینده،استفان ربوده میشه .و این داستان کتاب های بعدیه،هرچند که انتشارات یا مردم ممکنه که نخوان اتفاق بیافته ولی داستان اینه که النا به همون اندازه ای که عاشق استفان هست،عاشق دیمن هم میشه .بنابراین ما اینجا یه مثلث عشقی داریم.*
متیو پیترسون:و شما یه سری دیگه هم بعد از اون سال های کنار گذاشتن نویسندگی،شروع کردید.
ال جی اسمیت:سریه *TheNight Worldکه با یه ناشر دیگه همکاری دارم.کتاب بعدی هم پایان حماسی به نام *Strange Fateبرای این سری هست.و در اون دنیا به پایان خودش میرسه و ما جواب مجهولات رو توش میبینیم.
متیو پیترسون:و توی این سری ما با شخصیت های خارق العاده هم داریم؟
ال جی اسمیت: بله توی سریه The Night Worldیه صف از موجودات غیر طبیعی و خارق العاده داریم.
متیو پیترسون: خیلی جالبه لیزا.از اینکه در گفتگوی امروز ما شرکت کردی ممنونم.
ال جی اسمیت: باعث خوشحالیه مت.ممنون.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ سایت اصلی طرفداران ایرانی خاطرات خون آشام،در این وبلاگ چیزهایی که نمیشه تو سایت اصلی گذاشت قرار میگیره !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 125
  • کل نظرات : 59
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 224
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 104
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 1,817
  • بازدید سال : 18,719
  • بازدید کلی : 260,986